آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

نه فهمیدم کی آمدی ونه فهمیدم کی رفتی

سلام کوچلوی ناناز مامان هنوز آمدنت رو باور نداشتم که رفتنت رو آغاز کردی چه بی گمان آمدی و چه بی گمان رفتی نمیدونم دختر بودی یا پسر اما با تمام احساس مادرانه ام می گویم دوستت دارم حتی اگر فاصله ها نگذاشتن من تورا ببینم دوست دارم بابا خیلی غصه می خور آخه واسه کوچلو 7 هفته ایش اسم انتخاب کرده بود هنوز در نا باوری می گه سنگینی بلند نکن شاید باشه من هم در درون دلم بی صدا گریه می کنم که چه بچه گانه به تو دل سپردم غافل ازاینکه روزی خواهی رفت فرشته شدنت مبارک مامان جون زمین لایق تو نبود آسمانی شدنت ...
30 فروردين 1392

محتاج دعای شما هستم

سلام خواهش می کنم واسه من ونی نی توراهم دعا کنید دعا کنید حالا که آمده بمونه ومن رو اذیت نکنه هر چند من دخترم رو دارم اما این رو هم دوست دارم علايمی هست که داره نشون میده نی نی می خواد بره برام دعا کنید خاله جونها واسه من ونی نی پای نماز دعا کنید خواهش می کنم ...
28 فروردين 1392

هفته ششم

سلام مامان جون سلام کنجد من نمدونم چی شدو چه جوری آمدی تو دل مامان و اقعا از حکمت پروردگار کسی سر در نمی اره اما مامان جون خوشحالم که هستی هرچند استرس زیادی دارم اما مهم نیست من دوست داشتم بیای اما وقتی خواهرت آتنا کمی بزرگتر می شد حالا هم که اینقدر عجله داشتی بیای خوش آمدی مامان جون امروز وقت دکتر داشتم روز پنچ شنبه دوباره بتا دادم قبلش رفتم بهداشت وکلی سرو صدا کردم گفتم وقتی میدونید اعتباری به داروهاتون نیست چرا مردم رو سر کار میذارید اونها که بتای اول رو قبول نکردن بی بی چک رو هم گفتن خطا داره درست نیست خلاصه چی بگم از دست این جماعت هرچی می گم من میدونم که هست از من اسرار از او...
24 فروردين 1392

با تمام سختیها تورا هم دوست دارم

اما سلام مسافر من سلام همسفرم حالا دو امید دارم تو وخواهرت با اینکه هنوز در نا باوری هستم دوستت دارم چون تو معجزه ی خدایی مامان جون نمیدونم دختری یا پسر نمدونم الان چند هفته ایی دعا می کنم فقط سالم باشی همه بهم می گن نا شکری نکنی خدارو قهر میاد ومن با دلی پر از ترس میگم نه من راضیم به رضایت پروردگار شاید تقدیر این است نمدانم ولی با تمام وجودم هردو شما را دوست دارم وقتی حالم بهم می خوره ویکباره یادم از آمدنت می افتد نمدانم جای چست غم یا شادی ولی تو دلگیر نباش اینها ترس مادرانه است من وخواهرت وپدرت در کنارت هستیم ...
20 فروردين 1392

چقدر دلگیره

آمدم بلکه یکی از شما ها تو وب باشید یکم با من حرف بزنید اما کسی نبود فقط اگر آمدید وبهم سرزدید از تون می خوام برای من ودخترم و مسافری که در راه است دعا کنید همیشه دوستتان داریم حتی اگر روزی نباشم ...
18 فروردين 1392

مسافری در راه است

سلامممممممممممممم سلام به همه ی خاله های مهربونی که با ما هستن وگاهی کنار قلب مهربونشون اسم ما رو حک می کنن ازهمه ی شما سپاس گذارم اما آمدم از خودم وآتنا بنویسم اما حضور یکی دیگه نا گهانی در جمع سه نفریمون احساس شد هنوز در حیرتم از حکمت او که همیشه کنار خودم احساسش می کنم خداوندم واقعا نمدونم شرح حالم رو چطوری و خوانا بنویسم که همه شما بدونید تو دلم چه خبر من آمده بودم از روزهای آخر سال از آمدن خواهر وبرادرم از اولین تفریح سه نفری از سفر سه نفری به همراه دایی ها ی آتنا جون واز خود آتنایم بگویم وبگویم سال نو مبارک اما هم همه ای در دلم ندای آمدن کسی را داد ودر 16 فروردین نمیدانم چه بگویم وچطور وجودت را عن...
18 فروردين 1392
1